مادری که ستاره قرآنی از شفت تا محفل نور پروراند
مادری که ستاره قرآنی از شفت تا محفل نور پروراند
برنامه محفل در عید سعید فطر شاهد یکی از عاطفی‌ترین و ماندگارترین شب‌های خود بود؛ مادری که از دل شالیزارهای شفت پسرش را به نور محفل قرآن رساند و داستانی از عشق، ایثار و اشک را در صفا و صداقت ماندگار کرد.
به گزارش تیتر گیلان، در شامگاه عید سعید فطر، برنامه محفل شبکه سه سیما پذیرای مهمانی ویژه بود. سید مهدی نورانی، حافظ کل قرآن کریم از شهرستان شفت به همراه مادرش در این برنامه حضور یافتند اما آنچه این محفل را متفاوت و ماندگار کرد، تسلط سید مهدی بر آیات الهی نبود بلکه روایت تأثیرگذار مادری فداکار بود که با عشق و صبوری، فرزندش را در مسیر قرآن پرورش داده بود.

سفری پر از رنج اما سرشار از عشق

مادر سید مهدی نورانی با زنبیلی که در آن لاکو (نان برنجی محلی شفت)، چای محلی و مرغانه (تخم‌مرغ) بود، به برنامه محفل آمده بود اما آنچه او به همراه داشت، تنها این سوغاتی‌های محلی از سرزمین امامزاده ابراهیم و اسحاق علیه اسلام نبود؛ بلکه قصه‌ای بود از صبر، ایثار و عشقی مادرانه که قلب هر شنونده‌ای را متأثر می‌کرد.او با لهجه‌ای شیرین و بغضی که گاهی در میان کلماتش می‌شکست، از روزهایی میگفت که چگونه پسرش را از روستای خمیران در دهستان جیرده شهرستان شفت به کلاس‌های قرآن می‌برد. سفری که هر بار از ساعت سه بعدازظهر آغاز می‌شد و تا نیمه‌شب ادامه می‌یافت. مسیر سخت و طولانی بود؛ چهار کورس ماشین‌سواری، از روستای خمیران به سمت رشت و بعضی از روزها در روستای شیخعلی کلایه لاهیجان به شوق حضور در کلاس استاد فرهاد فلاح پور و بازگشت دوباره به محل زندگی پس از اقامه نماز صبح. سختی‌هایی که چیزی از عزم مادر کم نمی‌کرد. او خود را موظف می‌دانست که برای پسرش، که عشق به قرآن در دل داشت، هر مانعی را کنار بزند.
اشک در چشمان مادر حلقه میزد وقتی گفت سید مهدی از کودکی به قرآن علاقه داشت. وقتی مؤذن اذان می‌گفت و قاری قرآن تلاوت می‌کرد، او همان را با دقت تمرین و تکرار می‌کرد. مادر میگفت که وقتی این علاقه را در سید مهدی دیدم، با وجود همه سختی‌ها، او را توسط یکی از خانواد های قرآنی مکتب اقرا و القا اساتید فلاح پور در کلاس قرآن ثبت‌نام کردم. اما شرایط سخت بود. هزینه‌های رفت‌وآمد، نبود امکانات و فشار زندگی کار را دشوارتر می‌کرد. به سید مهدی می‌گفتم که اگر تو را به کلاس می‌برم، از من نخواه که برایت خوراکی بخرم، چون توانش را ندارم!
به گفته مادر، همراه همیشگی این مادر و پسر، یک تکه نان و یک بطری کوچک آب بود. مادر میگفت زمانی که استاد برای استراحت چند دقیقه‌ای به بچه‌ها وقت می‌داد، من سید مهدی را به گوشه‌ای می‌بردم، چادرم را دورش می‌گرفتم و همان‌جا نان و آب را به او می‌دادم و این تنها چیزی بود که می‌توانستم برایش فراهم کنم.او از روزهایی گفت که هنگام رفتن به کلاس بعضی اوقات به دلیل قطعی برق و قطع شدن آب با دست و پاهای گلی برجای مانده از کار کشاورزی در بجار (مزارع شالیکاری) گذشت. روزهایی که با زبان روزه، برای دیگران در فصل گرم تابستان کارگری می‌کرد تا بتواند هزینه مسیر پسرش را تأمین کند. از روزهایی که با هر شرایطی، مسیر را طی می‌کرد و با وجود تمام سختی‌ها، هیچ‌گاه اجازه نداد که فرزندش از این راه منصرف شود.

افتخاری که اشک مادر را جاری کرد

پس از روایت صاف و ساده مادر، وقتی سید مهدی نورانی وارد برنامه محفل شد، چهره‌ای آرام، باوقار و متین داشت. با ادب سر تعظیم فرود آورد، به سمت مادر رفت و ابتدا دست و سپس پای او را بوسید. مادر که بغضش ترکیده بود، اشک‌ریزان پسرش را در آغوش کشید و میگفت که اگر روزی هزار بار خاک پای سید مهدی را ببوسم، باز هم کم است.اساتید حاضر در محفل تحت تأثیر این صحنه قرار گرفتند. استاد ابوالقاسمی با لبخندی که در عین حال آمیخته با شگفتی بود، میگفت ما دیده بودیم که فرزندان از والدین عذرخواهی کنند، اما هرگز ندیده بودیم که مادری از فرزندش عذرخواهی کند!لحظاتی بعد، آزمونی سخت از سید مهدی گرفته شد و اما او چنان مسلط و روان پاسخ داد که استاد ابوالقاسمی گفت: ما دیگر هیچ پرسشی نداریم؛ مادر و پسر از سخت‌ترین آزمون‌های زندگی سربلند بیرون آمده‌اند.

نعمت والدین گوهری بی‌بدیل

فضای معنوی در محفل حاکم بود. حجت‌الاسلام و المسلمین حاج غلامرضا قاسمیان از اساتید حاضر در محفل به آیه ۱۹ سوره نمل اشاره کرد و میگفت که ما باید همیشه شکرگزار نعمت والدین باشیم. خداوند هیچ نعمتی را به ما نمی‌دهد، مگر آنکه ابتدا آن را به والدین عطا کند. مادر، جایگاهی ویژه در این مسیر دارد و دعای او، چیزی متفاوت است. حتی اگر مادر از دنیا برود، باز هم در برزخ نیازمند دعای او هستیم.

لحظه‌ای که بغض مادر شکست

در پایان برنامه، مجری از مادر پرسید که تا حالا به مشهدرفته‌اید؟» مادر سرش را پایین انداخت و گفت «نه» مجری ادامه داد که کربلا چطور؟ اشک در چشمان مادر و سید مهدی حلقه زد و پاسخ همان بود: «نه». لحظاتی بعد، مجری لبخندی زد و خبری خوش اعلام کر و گفت که از طرف برنامه محفل به پاس زحمات این مادر بزرگوار، یک هدیه ویژه تقدیم می‌شود؛ سفری به مشهد مقدس و از آنجا، زیارت عتبات عالیات در نجف و کربلا! مادر که از شدت شوق نمی‌توانست خود را کنترل کند، دستانش را بالا برد، چشمانش پر از اشک شد و با صدایی لرزان گفت: «الحمدلله»
برنامه شب گذشته محفل، تنها یک برنامه تلویزیونی نبود بلکه تجلی عشق، ایمان و صبری بود که سال‌ها در دل این مادر و فرزند ریشه دوانده بود. آن اشک‌ها، نه از سختی‌ها، بلکه از رسیدن به آرزویی بود که سال‌ها در دل داشتند. محفل، شب فراموش‌نشدنی‌ای شد، نه فقط برای مادر و پسر که برای تمام کسانی که شاهد این لحظات بودند.