به گزارش تیتر گیلان، زهرا نجاتی در یادداشتی نوشت: حوالی عاشورا بود …
با اینکه فصل گرم سال را نفس میکشیدیم اما باران قصد چکیدن کرده بود.
از وقتی نامش را گفته بودند در جستجویش بودم ، حال اما او را در سینه بانویی یافتم و خواهری که عمری مادری کرده بود…
روبرویش نشستم تا شنوای حرف هایش باشما ز عباسش میگفت ، شیرین و لطیف حرف میزد
فقط در و دیوار دلش برای رشیدش نبود بلکه در و دیوار خانه اش هم مزین به سیمای شهیدش شده بود.
آرام آرام یک ساک را برایمان آورد، خیلی ارزشمند بود برایش …
پیرهن یوسفش را بیرون کشید و ریه هایش را پر کرد از عطر رشیدش
هوای چشمانش بارانی شده بود
فاطمه خانم دلتنگ بود … دلتنگ رشیدش
روزی که خبر شهادت عباس آمد ، شکست
اما باید زینب وار ایستادگی میکرد
فاطمه رستم زاده خواهر شهید دانش آموز عباس رستم زاده، مانند مادرمان حضرت فاطمه در انتظار است ، عباس قصه حقیقی ما خبرش آمد اما پیکرش نه ….
ای عباس رشید…
تو رشیدی و رشادت هنرت بود که ماند
همچو نقشی که به روی حجر غارکنند
انتهای پیام/




